دلبستگی در کودکان

دلبستگی را می‌توان پیوند عاطفی عمیقی داست که با افراد خاص در زندگی خود داریم، که باعث می‌شود وقتی با آن‌ ها تعامل می‌کنیم لذت ببریم و در مواقع دشوار در کنار آن ها احساس آرامش کنیم. کودک در سال‌های اولیه زندگی خویش و در نتیجه ارتباط با محیط پیرامون و به ویژه در ارتباط با مادر و یا مراقب اصلی به درک و باوری از دلبستگی و پیوند عاطفی می‌رسد و سبک دلبستگی که کودک در سال‌ های اولیه زندگی تجربه می‌کند، می‌تواند بر اکثر روابط آتی او در دیگر سنین تاثیر گذارد. “فروید” اولین کسی بود که اظهار داشت پیوند عاطفی کودک با مادر مبنای تمام روابط بعدی فرد است. همچنین “جان بالبی” روانکاوی که بسیار بر رشد دلبستگی کار کرده است، معتقد بود رابطه دلبستگی پیامدهای دائمی برای روابط انسان‌ها دارد. به همین دلیل بسیار مهم است که کودک در سال‌های اولیه زندگی خویش پیوند عاطفی با کفیت و مناسبی را با والدین اش تجربه کند. از نظر بالبی نیاز دلبستگی نیاز نخستین است، یعنی از هیچ نیاز دیگری مشتق نشده است و نیازی اساسی برای تحول شخصیت است و درست در همین نقطه است که “بالبی” از “فروید” که اعتقاد داشت، دلبستگی کودک یک کشانندۀ ثانوی است که بر نیاز نخستین تغذیه متکی است، فاصله می‌گیرد.

آشنایی با انواع سبک های دلبستگی

براساس آزمایش “موقعیت ناآشنا” که توسط “ماری اینزورث” و همکارانش طراحی شده بود، میتوان در نهایت به تقسیم بندی حالات و سبک های دلبستگی زیر رسید:

1.دلبستگی ایمن

این نوباوگان از والد خود به عنوان تکیه‌گاه امن استفاده می‌کنند، وقتی که آن‌ها از مادر جدا می‌شوند ممکن است گریه کنند یا نکنند، وقتی که والد برمی‌گردد آنها به طور فعال به دنبال تماس با او هستند و گریه آن‌ ها فوراً کاهش می‌یابد. “اینزورث” در مورد شیوه‌های رفتار با این کودکان در خانه ‌هایشان دریافت که مادران آن‌ها معمولاً به عنوان فرد حساس و پاسخ دهنده به گریه‌ها و سایر علائم کودک درجه‌بندی شده بودند.

2.دلبستگی دوری جو

به نظر می‌رسد که این نوباوگان نسبت به والد هنگامی‌که حضور دارد، بی اعتنا هستند، وقتی که والد آن‌ها را ترک می‌کند معمولاً ناراحت نمی‌شوند و به فرد غریبه خیلی شبیه به والد خود واکنش نشان می‌دهند. آنها هنگام پیوستن مجدد از والد خود استقبال نمی‌کنند یا به کندی این کار را انجام می‌دهند و وقتی که والد آن‌ها را بلند می‌کند به او نمی‌چسبند. این کودکان در موقعیت ناآشنا کاملاً مستقل به نظر می‌رسیدند، اگرچه به کاوش محیط می‌ پرداختند اما مادر را به عنوان پایگاه امن به این معنا که به تناوب از حضور او مطمئن شوند مورد استفاده قرار نمی‌دادند. اگر مادر سعی می‌کرد آن‌ها را در آغوش بگیرد با پس کشیدن خود از او اجتناب می‌کردند. ازآنجا که این کودکان چنین استقلالی را در این موقعیت ناآشنا نشان دادند بسیاری آنان را فوق العاده سالم تلقی کردند، اما هنگامی که اینزورث رفتار اجتنابی آنان را دید حدس زد که احتمالاً آن‌ها از مشکلات هیجانی و عاطفی رنج می‌برند .مادران آنان به عنوان افرادی نسبتاً بی توجه، مداخله کننده و طردکننده درجه بندی شده بودند و کودکان اغلب نا ایمن به نظر می‌رسیدند. تفسیر اینزورث این بود که وقتی این کودکان به موقعیت ناآشنا وارد شدند به این گمان بودند که نمی‌توانند بر حمایت مادر تکیه کنند و بنابراین به شیوه‌های دفاعی واکنش نشان دادند. آنها برای دفاع از خود موضعی بی‌تفاوت و متکی به خود اتخاذ کردند، گویی که هر گونه احساس خود به مادر را انکار می‌کردند. بالبی تصور میکرد که این رفتار دفاعی ممکن است به یک بخش تثبیت شده و فراگیر شخصیت تبدیل شود. کودک بزرگسالی می شود که بیش از حد متکی به خود و غیر وابسته است، شخصی که هرگز از بدگمانی خویش دست بر نمی دارد و به دیگران آنقدر اعتماد نمی‌کند که بتواند روابطی صمیمانه با آن ها برقرار کند.

3:دلبستگی مقاوم

قبل از جدایی به دنبال نزدیکی به والد خود هستند و اغلب به کاوش نمی‌ پردازند وقتی که والد آنها را ترک می‌کند معمولاً ناراحت شده و پس از برگشتن او عصبانی می‌شوند و رفتار خصمانه نشان می‌دهند. وقتی که بغل می‌ شوند به گریه ادامه می‌دهند و به راحتی نمی‌توان آن ها را آرام کرد.

4 :دلبستگی آشفته سردرگم(دو سو گرا)

این حالت بیشترین ناایمنی را نشان می‌دهد. این کودکان هنگام پیوستن مجدد والد به آنها رفتارهای سردرگم و متضاد نشان می‌دهند. درحالی که والد آن ها را بغل کرده است روی بر می‌گردانند و یا با هیجان سطحی و افسرده به او نزدیک می‌شوند. تعدادی از آن ها حالت‌ های بدن عجیب و غریب و خشک نشان می‌دهند.

گرد آورنده : سرکار خانم نیلیاتی ( مربی پیش2 )

تایید کننده : سرکار خانم اسحاقی ( مدیریت آموزشگاه )

منبع : کتاب از تحریک مغز تا هوش هیجانی


امتیاز شما به این محتوای آموزشی ؟ جمع امتیاز 0/20